طرح چشمان زیبایت

طرح چشمان زیبایت
نقش بست در خاطرم
تا قلم در دست دارم
می‌کشم حال دلم
می رسم بر صحنه بوم
آشفته هجرت می کنم
گیسوانت از پریشان حالی ام
گاهی شکایت می کند
یاد گرفتم شانه هایم را نلرزانم ولی
تا به چشم ات می رسم ناخوانده لرزان می شوم


احمد عرشی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.