راستی آن خم ابروی تو برجاست هنوز؟

راستی آن خم ابروی تو برجاست هنوز؟
بر سر  فلسفه ی ناز  تو  دعواست هنوز؟

ما که جز خون جگر عایدمان از تو نشد
مهر  ورزی تو  با  غیر  مهیّاست  هنوز؟


موی ما در گذر چرخ زمان گشت سپید
موج گیسوی سیاه تو چو دریاست هنوز؟

دست خالی ز سر خوان تو رفتن عادّیست
این مثالیست که چون روز هویداست هنوز

آشتی  کردن  تو  فرق  ندارد  با  قهر
بر من این شیوه ی مرموز معمّاست هنوز

ناز شستت چقدر سنگ به دامن داری
دل چون آینه ام محو تماشاست هنوز


دام در راه من انداختنت بهر چه بود
نکند در نظرت واسع  شیداست هنوز؟

سید علی کهنگی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.