| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
وقتی تو را می بینم٬
همه ی کلمات انگار از ذهنم محو می شوند!
زبانم بند می آید٬دست هایم یخ می زنند و من منجمد می شوم!
آنقدر منجمد می مانم تا مرا در آغوش بکشی٬تا گرمای وجودت مرا ذوب کند٬تا تو مرا از انجماد در آوری!
اما تو نمی آیی٬بنای آمدن هم نداری!
می روی دیگری را در آغوش میکشی!
راستش را بگو٬او تو را ذوب می کند؟
فاطمه فرهوش