مُردن‌از شوقِ‌تو ای‌حضرت‌ دلدار کم است

مُردن‌از شوقِ‌تو ای‌حضرت‌ دلدار کم است
با خـیال تو شدن از هـمه بیـزار کم است

ذوقِ وصـلِ تو مـرا کُـشت هزاران دفـعـه
مردن‌از ذوقِ رسیدن به‌ تو یکبار کم است

مـیل دارم کـه دلـم را بـه تـو تقـدیم کنم
همه باشند به غیر از تو خریدار کم است

ای کـه با یـک نظـرت رام کـنی عـالـم را
بیـقـرارِ تـو شدن تا دمِ دیدار کـم است

عمرِ جاوید اگر داشته باشم, شب و روز
لحظه‌ها بر طلبِ‌خود کنم‌اصرار کم‌ است

چه‌بخواهم که‌تو هستی همهٔ بود و نبود
همهٔ خواسته ها غیر تـو بسیار کم است

بهتر آن است که از فکر تو مجنون گردم
شهـریار از غمِ دلبر شدن ای یار کم است


امیر_بهنام

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.