غروب ها آه می شوم

غروب ها آه می شوم
کوچ می کنم
به سوی دردهای غلیظت
سال هاست پنهان شده ام
پشت مهربانی پلک هایت
مثل روزهای طولانی
که موقع رفتن
چشمانت پشت سرم آب می ریختند؛
و مادرم را در خواب می دیدم
آش پشت پایم را
در کاسه ای پُر از اندوه
برایت می آورد
تا پائیز را فراموش نکنی!

مرتضی سنجری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.