استکانی چای من را خانه مهمان میکنی؟

استکانی چای من را خانه مهمان میکنی؟
بغض سنگین مرا یک شانه مهمان میکنی؟

جز تو اهل خانه از من گوییا ترسیده اند
اولین بار است یک دیوانه مهمان میکنی!

منکه میمیرم برای آن نگاه مست تو
تو مرا یک بوسه ی جانانه مهمان میکنی؟

من تمام عمر خواب با تو بودن دیده ام
یک شبی این شمع را پروانه مهمان میکنی...

گر شبی آغوش تو جای من دیوانه شد
تو بگو آن شب دو سه پیمانه مهمان میکنی؟

من تمام عمر شعر با تو بودن گفته ام
یک دمی یک شاعر مستانه مهمان میکنی؟

از لبت یک بوسه میخواهم و این یک آرزوست
جان من... یک بوسه ی دزدانه مهمان میکنی؟

گفته بودی خانه ات ویرانه ای بی پنجره ست
یک شبی من را در این ویرانه مهمان میکنی؟


مریم همتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.