اگر می دانستم کیست که می خواهد

اگر می دانستم

کیست که می خواهد

و کیست که نمی خواهد

درباره خواستن و نخواستن خود

روشن تر می شدم


برای اینکه صبحمان را

به شب برسانیم

باید انچه را که نه سر دارد

و نه ته توجیه کنیم

و به خود بگوییم که چیستیم

و چرا هستیم

و چرا همه چیز هست

چه سخت است خواندن شعری

که مثل شعر نوشته نشده

باشد

روی هر لغت مکث می کنیم

و ذهنمان از حرکت

باز می ایستد

مثل وقتی که در سنگلاخ

راه می رویم

و گاه از رو به زمین

می افتیم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.