هرگز احساس خوشبختی نکرده بود...

هرگز احساس خوشبختی نکرده بود...
این نابسندگی زندگی از چه بود؟ 
از چه ناشی می شد؟ 
اینکه به هر چیز تکیه می کرد، در جا می گندید؟... 
همه چیز دروغ بود... 
هر لبخندی خمیازه یی از ملال را پنهان می کرد و هر شادی، لعنتی را... هر لذتی چندشش را...

مادام بواری
گوستاو فلوبر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.