چنان فشرده شبِ تیره، پا که پنداری

چنان فشرده شبِ تیره، پا که پنداری
هزار سال بدین حال، باز می ماند
به هیچ گوشه ای از چارسویِ این مرداب
خروس، آیهٔ آرامشی نمی خواند
چه انتظارِ سیاهی!
سپیده می داند؟!
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.