ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من و خورشید را هنوز
امیدِ دیداری هست،
هر چند روزِ من
آری
به پایان خویش نزدیک می شود ...
احمد شاملو
من تو را دوست دارم. تو آن چه را که نمیتوانی دوست بدار
تواناییهایت را دوست بدار، من ناتواناییهایت را
غرورت را دوست بدار، من شکستنِ آرام آن را در میان بازوانم
بیباکیات را دوست بدار. من ضعفهای حالا و بعدت را
آیندهات را دوست بدار. من هر آنچه پایان یافته است
صدها زندگیای را که میخواستی داشته باشی دوست بدار
من این یکی را که باقی مانده
و اینکه چگونه با این همه دوری میتواند، اینگونه به من نزدیک باشد
من آنچه را که هست دوست دارم. تو آنچه خواهد آمد
مرا دوست بدار، دوستت دارم.
هرمان د کونینک
ترجمه :مودب میرعلایی
دوستت دارم
اما نمىتوانى مرا در بند کنى
همچنان که آبشار نتوانست
همچنان که دریاچه و ابر نتوانستند
و بند آب نتوانست
پس مرا دوست بدار
آنچنان که هستم
و در به بند کشیدن روح و نگاه من
مکوش
مرا بپذیر آنچنان که هستم.
غادةالسمان | ترجمهی احمد پوری
کیست آن که به پیش میراند
قلمی را که بر کاغذ میگذارم
در لحظهی تنهایی؟
برای که مینویسد
آن که به خاطر من قلم بر کاغذ میگذارد؟
این کرانه که پدید آمده از لبها، از رویاها
از تپهیی خاموش، از گردابی
از شانهیی که بر آن سر میگذارم
و جهان را
جاودانه به فراموشی میسپارم.
شاعر: اوکتاویو پاز
برگردان: احمد شاملو