ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چشمهایم
بهمن کردستان است
و قلبم خرماپزان خوزستان
بیا و پیکر واژههایم را
با نظامیترین شاعرانهها
از جغرافیایی برهان که آبهایش
در اسارت چشمها مردهاند...
لیلا_ظفری
دست کشیدهام
از تکیه بر دیوارهای شکسته
زبان گنجشکی خشکیدهام
که لب تر کنم
با شیون سارها هم
دلمردگی را
دست بهسر میکنم
لیلا_ظفری
ذهن های گرسنه
سقراط را نمی شناخت
واژه های بینوا را
دستهای دزد نانی
کتاب کرد
که دغدغه اش
سیری شکمهای گرسنه بود
لیلا_ظفری
رسالت ناتمام واژه ها
به فعل نمیرسد
تا موسای قصه ی تو
باشکافتن دریای کلمه
کتابداری می کند
جرجیس شعر من
پیامبر هیچ واژه ای نمی شود
لیلا_ظفری
چشم آسمانم کویر می بارد
و زوزه ی باد
همنشین ناودان هاست
تا بامهای شهر
لالایی سفال را
به زنگ آهن می فروشند
آسمان همین رنگ است
لیلا ظفری
شال شب
از سر برداشتهام
تا در سیاه بازی زندگی
برای زوال زالها
سیمرغهای بلورین
شال و کلاه نکنند
لیلا ظفری
خاک سرخ بیختهام
در کرانهی چشمهایم
همزاد هرمزم
پلک نمیزنم
تا کابوس خیزاب
از میهن نگاهم
خواب خاکها را ندزدد
لیلا ظفری