ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
راز سنگ چیست؟
که با ما نمی گوید
نقبی بزن
به ظلمت زلالش
تماشا کن
راز را
آب را
علی بارانی
همین که نور بیاورم
برای شب پره ی خیره
در آینه ی تاریک
و آتش دستهایم را بدهم
به تن سرد کبوتر آواره
در گوشه ی حیاط
کافی ست تا بگویم
جهان را دوست دارم؟
و یا برای عشق به جهان
باید چون گلی سرخ باشم
که بی دریغ عطرافشانی می کند؟
علی بارانی
ستاره وار شکستم
خرد و پراکنده شدم
در دریای تاریکی
تقدیر چنین خواست
علی بارانی
مهمان ناخوانده ای
که شب
به خانه ام آمد
واژه واژه کلامش
بلورِ نور بود
مرا شیفته ی خود کرد
نامش شعر بود
علی بارانی