ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کرده ام خاک در میکده را
بستر خویش ...
بینوا من که جدا مانده ام از دلبر خویش
حزین لاهیجی
کوتاه مانده دستِ تمنا در آستین
داریم گریه بیتو چو مینا در آستین
تا صبحِ حشر، پردهنشین است همچنان
از شرمِ ساعدت یدبیضا در آستین
ثابت نمیشود به تو خونِ شهیدِ عشق
خنجر به دست داری و حاشا در آستین
منت خدای را که در این خشکسالِ دهر
دارد کفم ز آبله دریا در آستین
روشن چراغِ مسجد و میخانه از من است
در دست سبحه دارم و مینا در آستین
تا دادهاند خرقهی تقوا ز مشربم
بوده است شیشه در بغلم یا در آستین
دارند عالمی چو حزینِ نیازمند
در راه تیغِ نازِ تو جانها در آستین
#حزین_لاهیجی
نشناخته بودیم دری غیر درِ دل
ما را به چه تقصیر، فلک دربهدر انداخت؟ ...
حزین لاهیجی ...
خواه از لبِ مسیحا ،
خواه از زبانِ ناقوس
صاحب دلان شناسند آواز ِآشنا را …
حزین لاهیجی ...
با من
تویی شب تا سحر
من
مست خواب و بی خبر
خوش
آنکه می آرد به سر
با دولت بیدار تو
#حزین_لاهیجی