این دل مشتاقم از عشق تو پُرپیمانه بود

این دل مشتاقم از عشق تو پُرپیمانه بود
آن دل سنگین ات از حال دلم بیگانه بود

حالت زلف پریشانت چو حرف «دال» و «یِ»
طرح لبخند ملیحت سینِ بی دندانه بود!

نور عشق از چشم تو تابیده بر مینای دل
رقص نور و شیشه خُرده!، خود هنرمندانه بود!

روزگاران را سر ناسازگاری بود، اما دورِ ما
دوره ی دلدادگی های جوانمردانه بود

حاصل عشق ات برایم شوق بود آن روزها
تو برفتی، احتقان در سینه، ویران خانه بود

دل نبود این را که اسم تو در آن انداختند
پُر شرر می سوخت، چون آتشگهی جانانه بود

رفته بودی تو ز چشم و بازماندی در دلم
گوشه ای از این دل شوریده یک گلخانه بود

من نمی دانم دل این غم را کجا گنجانده بود
رفته بود از سینه شادی، ناله در این لانه بود

خود بگو، چون یافتم از تو نشانی و چه شد؟
خاطراتی زنده شد، گویی گل ام در خانه بود

هر چه می کوشیم گاهی حاصلش مطلوب نیست
بر گذشته دست نَتْوان برد، سعی، مذبوحانه بود

گوشه ی چشمم مسیر چشمه ای جاری شده
تلخ و شورآب از غم شیرین لبی دردانه بود

آنچه بگذشته است بر حال دل از سودای عشق
جام می در دست و هم پیمانه بر پیمانه بود

شام من روشن ز شمع خاطرات روی تو
تو گل شب بوی من، جانم تو را پروانه بود

نرسد کوه به کوه، آدم به آدم می رسد
کوه بر کوهی رسید، آدم ولی افسانه بود!

"هیچکس" جز تو ندانست و تو هم انگار، هیچ
دل بماند آشوب و عکسی کز رخی فتانه بود


مرتضی عربلو

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.