دلم گرفته سارا، از این شبِ بی‌قرار

دلم گرفته سارا، از این شبِ بی‌قرار
که بی‌تو مانده یاشار، در خلوتِ روزگار

به شوقِ دیدنِ تو، هنوز دلش پریش
در آینه می‌نگرد، شبیهِ یک یادگار

نسیم آمد و برد، عطرِ گیسویِ تو را
و ماند داغِ جدایی، بر دلِ بی‌مدار


به هر طرف که روم، صدایِ تو می‌رسد
میانِ خواب و خیال، شبیهِ یک رازِ کار

کجاست وعده‌ی آن روزِ عاشقانه‌ی ما؟
که خنده ریختی و گفتی: بمان کنارم، یار

اکنون فقط غمِ تو، نشسته بر دلِ او
و ماه گریه‌کنان، نگرانِ چشمِ یاشار


محمد قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.