سحر از زلف سیاه تو حکایت دارد

سحر از زلف سیاه تو حکایت دارد
عاشق از دوری و هجر تو شکایت دارد

ماه پنهان شود از رشک و حسد در شبها
سرمه از  چشم سیاه تو روایت دارد

بسکه نازک بدن و دلبر و خوش رویی تو
لاله سر پیش تو خم کرده رعایت دارد

تو چه زیبا و چه شیرین و سرا پا شهدی
دانی بر بلبل و گل از تو سرایت دارد

نشود از پی دیگر،نَکَنَد دل از تو
هرکه او دیده و یا از تو درایت دارد

محمد صادق حارس - یوسفزی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.