پناه میبرم به رقص واژه ها..

پناه میبرم به رقص واژه ها..
آنجا که تلخی قلم
بر سپیدی کاغذ
تراژدی بودن را حک میکند.
در پناهگاهی مبهم
میان خطوطی که به تاریکی زاده شده‌اند،
دژاوویی بیرحم
دستان مرا میگیرد
و مرا به تکرار بی‌پایان درد..
به تکرار نامفهوم شکست..
به تنگنای بی‌انتهای سکوت..
میکشاند.
سیاره‌ی زیبایی
در دوردست های رویا
چرخ میزند،
بی‌آنکه دستی..
بی‌آنکه نگاهی..
مسیرش را بشناسد.
در این برهوت
تلألوی ویران چراغی خاموش
بر تن شب می‌خزد،
و من !
با دستانی خسته..
با چشمانی که خواب را از یاد برده‌اند..
در آواز زمان
پای کوبیده‌ام.
آری..
سمفونی شکست در گوش شب جاری‌ست؛
نغمه‌ای از حرمان...
سوزی از بی‌پناهی و من..
در میان نت‌های خاموش این ترانه
گم شده‌ام..!


آرین رضایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.