آه ای دُر به تاراج رفته ام

آه ای دُر به تاراج رفته ام
ای رایگان گنج به دستم آمده
من مفت حراجت به دهر و روزگار کردم
خام گشتم کز برای درد و اندوه گذشته
یا به سودای تهی و پوچ آینده
روی تو با هیچ، آه با هیچ
قمار کردم
آه ای کرده تو را امید فردای دگر پستت
باد آوردت

لیک
باد آورده،
رود چون باد از دستت
آه بگذار تا بگویم این سخن ای گنج قارونم
نقد تر از سیم و زر در کف
ای تو حسرت کاشته اندر دل خونم
ای گران مایه بهای رفته از دستم
ای که قدرت را ندانستم
ای که هرگز بر نخواهی گشت تا هستم
آه ای در به تاراج رفته ام،
عمر عزیز من
شرمنده ام، شرمنده ام، شرمنده ام

سید مصطفی حسینی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.