در فصل دلم که مهر او لبریز است

در فصل دلم که مهر او لبریز است
انجا که سخن ژرف و خیال انگیز است

انجا که گلستان هنرهای لطیف
با یاد وخیال دوست، حاصلخیز است

در گوش من اهسته نسیمی میگفت:
او زاده ی جاودانه ی پاییز است


سرگشته ی کوچه های ادراک شدم
انقدر که او مبهم و سحر امیز است

دریاست و من با همه ی همت خود
هرقدر که توصیف کنم ناچیز است

داود رزاقی راد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.