به گرما دعوتم کردی ، در آغوش

به گرما دعوتم کردی ، در آغوش
نه آغازی نه پایانی در این گوش

به یخبندان دگر من برنگردم
در این آتشکده دنیا فراموش

مرا به فروپاشی خویش فراخواندی
چنان برف در یاد آتش

من از فصل‌ها گریخته ام
از تقویم سرد تکرار
و در حنجره‌ام
نام خاموشی را
به گرمای گم شدن ترجمه می‌کنم
در اینجا
هیچ زمستانی
به یاد نمی‌آید


علی خیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.