تو تاراج دل من

تو
تاراج دل من
به ناگاه
در قاب کدامین پنجره
سرکشیدی،
نمی دانم
دلم را سر طاقچه دیدی
برداشتی
از دستت افتاد و شکست
به جایش یک خمره گذاشتی
پر از اشتیاق
هر چه از آن می نوشم
نه تمام می شود
نه سیر می شوم


مرتضی عربلو

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.