سایه میداند زمین مال خودش نیست

سایه میداند زمین مال خودش نیست
برگ میداند که این سایه خودش نیست

باد میداند خودش تنهاست در عالم
آنچه می آید به دنبالش خودش نیست

کرم ابریشم نمی‌داند چه زیباست
تا نداند پیله اش مال خودش نیست


عاشقی هرگز نخواهد خواست، معشوقی
تا نفهمد شانه ای مال خودش نیست

روز پایان چشم ها از دل بپرسد
پس چرا این ها همه مال خودش نیست

مرغکی در آسمان و مرغ عشقی در قفس
توی این وادی کسی جای خودش نیست

عارفی روی زمین می‌خوابد و مشغول ذکر
خوب میداند که قصر پادشه مال خودش نیست

خوشبحال آن که میداند تمام زندگی
بازتابی جز ز افکار خودش نیست

فاطمه عسکرپور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.