در سر هوای وصل تو دارم، وصال کو

در سر هوای وصل تو دارم، وصال کو
دارم هزار سینه سخن ... کو ؟ مجال کو


سیرم ز روزگار خودم سیرِ سیرِ سیر
امّا برای ناله دگر حس و حال کو


رنجِ زمانه‌ ،روح مرا بس جویده است
یخ بسته این سکوت ، جواب سوال کو
روحم اسیر تن شده نفرین به بخت من
وقت رهایی است مرا پرّ و بال کو


بیمار دل شدم چه کنم ، عمر من گذشت
آیینه ی وجود خدا را ،مثال کو


زینب حسنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.