| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
و من، صبوریها را صبور کردهام...
به سانِ بیدِ مجنونی که در میانهی طوفانها،
ریشه در سنگ،
و قامت در آسمان میافرازد.
گیسوانِ شاخههایش را
به دستِ باد، در مسیرِ تندبادها،
میرقصاند،
و رازِ ماندنها را
در سنگوارههایش کتیبه میکند.
من، صبوری را در رُستنگاهِ آتشگاه کاشتهام،
و امید را،
در لابهلایِ انگشتانِ گرهخوردهام،
امیدوار کردهام.
آخر، روزی...
تکستارهام،
نامم را در سرایِ آسمانِ مخملِ سیاهیهای شب
فریاد میکشد،
و روزگارم،
تقدیرش را رقم خواهد زد.
خوابِ خفتهاش،
به سویِ روشناییها بیدار میشود،
و جهان، با نجوایی عاشقانه،
در گوشِ بادها میخواند:
کنون، نوبتِ توست...
مگنولیا
سمیرا بختیاری