| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
امشب،
در سکوت انزوای خویش،
فانوسِ اندیشهام را برافروختهام.
این روشنی، تنها زاده ی ذهن من نیست،
بلندگوی زخمهای بیزبانی است
که در حریر نور، راز میگشایند.
و این شعله، تنها گرمابخش تنهایی من نیست،
آتشی است بر فراز قلههای یخزده ی غربت.
در گذرگاههای گمشده ی زمان،
کودکی با نان خشکیدهای از گذشته،
آواز فردا را در دل میپروراند.
و مادری،
با چشمانی که از فرط انتظار، به چاه زمان بدل گشته،
در ژرفای تاریکیها،
مهربانی را به مثابه ی حقیقتی جاودان میستاید.
بادها،
این مسافران ناشناخته،
نه تنها نوید آزادی میدهند،
بلکه نالههای کارگری را با خود میبرند
که دستهایش،
آغشته به عطر نفت و نم نان،
در هیاهوی جهان،
سکوت را میشکند
و در طلب عدالت،
چراگاه افکار را به آتش میکشد.
امشب،
چراغی که در دل تاریکی برافروختهام،
فانوسخانهای است برای همه ی رهروان حقیقت؛
برای آنان که در تاریکیها،
خورشید را در پناهگاه اندیشه جستوجو میکنند.
بنویس
ولی نه با هر مرکبی
از جوشش اشکهای بیپناهان،
مرکب بساز
و بر طومار زمان،
داستان کودکی را حکاکی کن
که در کویر بیکتابی،
در آرزوی چشمهای از دانش میسوزد.
از پیرمردی بنویس
که قفسهای سکوت را میشکند
و داروی شفابخش خویش را در دل تاریکیها میجوید.
بنویس،
که نوشتن،
خنجری است بر قلب تاریکی،
و هر کلمه،
گامی است به سوی دگرگونی.
در این وادی،
قلم، نه تنها ابزار،
بلکه آیینهای است برای نشان دادن زخمهای پنهان جامعه
و نوری است برای راهنمایی رهروان حقیقت.
مریم نقی پور خانه سر