باران می‌بارد

باران می‌بارد
نرم و بی‌وقفه
انگار آسمان دلش گرفته
و می‌خواهد دلتنگی مرا بفهمد.

هر قطره
چشمان تو را تداعی می‌کند
چشمانی که وقتی می‌خندید
زمین از عطشِ روشنایی
سیراب می‌شد.

برگ‌ها
در مسیر باد می‌رقصند
می‌ ریزند
مثل یادهایی که رها می‌شوند
اما دوباره
در گوشه‌ای از قلب باز می‌گردند.

و من
در میان این برگ‌های خیس
ردپای خیال تو را دنبال می‌کنم
ردپایی که حتی باد
جرئت محو کردنش را ندارد.

هر صدا
هر خمش شاخه
هر نفسِ باران
مرا به یاد قدم‌هایت می‌اندازد
قدم‌هایی آرام
که لرزشش تا اعماق روحم می‌رسد.

و من می‌دانم
هیچ مسکنی در جهان
توان آرام کردن این تلاطم را ندارد
جز همان صدا
صدای قدم‌هایت...
که قوی‌ترین آرام‌بخش دنیاست.


امین درافشان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.