| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
تو بودی
آن طغیانِ ناگهان
در اقلیمِ سکوتِ من؛
شروعِ شور و شوقی
که مرا
به گهوارهی تقدیر کشانْد.
چه عمیق دوست میداشتم
این پیوند را،
که وجودم
آینهی شکوهِ تو شد؛
حاملِ شگفتیِ تو شدم
و شکی نداشتم،
دختری است؛
تمامِ نور
تمامِ آرامشِ جهان.
تو رفتی.
ای غایبِ گریزپا،
من
مشتاقِ ماندنت بودم،
تو را
توحشِ دریاچه بود
که از ساحل گریخت.
و من ماندم
با تنی
که اکنون،
معبدِ یک حادثهی ناتمام است.
او،
طفلِ مجنونِ ما،
پرندهای کوچک بود
که پرواز را
در خواب آموخت،
بالهایش را
در رؤیای ما گشود
و رفت.
اما میدانی؟
ردِ حضورش،
شبها به خوابِ من وفادار است؛
درست همانطور که بود، میخندد
و
در خیالِ من،
سراغِ تو را میگیرد.
این دلتنگیِ عظیم،
نه اتهامیست
نه مرثیهی یک پایان؛
حقیقتی است
از اعماقِ یک عشقِ ناب،
که هرگز از یاد نمیرود.
فقط میخواهم بدانی،
من در تمامِ این سالها،
در انتظارِ همان دختری ماندهام
که با تو آمد
و سهمِ ما نشد.
دورت بگردم..
زیباترین اتفاقِ گمشدهی ما،
همیشه
بخشی از تو خواهد ماند؛
نشانهای که فریاد نمیزند،
فقط
در سکوتِ دلتنگیِ ما
جاودانه است.
نازی شمس الواعظین