غُصّه‌ها دارَم بَسی، لٰکن بَرَم غَمخوار نه

غُصّه‌ها دارَم بَسی، لٰکن بَرَم غَمخوار نه
حَرفها دارَم بَسی، اَمّا رِفیق و یار نه

مَن دِلی دَر سینه دارَم، پاک و بی‌غَش چون گُهَر
آری از دِل بَهره‌اَم باشَد، وَلی دِلدار نه

دَر سَرَم اَهدافِ مُمتازی به غایَت حاضِر است
مَقصَدی بَر حَق، وَلیکَن مَعبَری هَموار نه


گَرچه اِستِعدادِ بِسیار اندَرَم سوسو زَنَد
دَر کَفَم کَیک است، اَمّا دِرهَم و دینار نه

صُبح و ظُهر و شام بَر دَرگاهِ حَق نالیده‌اَم
جان به لَب آمَد، وَلی پایانِ این اِدبار نه

سالها کَردَم تَقَلّا تا شَوَم آگَه زِ حَق
ریشدِل گَشتَم، وَلی دانایِ آن اَسرار نه

این رَهی کان را گُزیدَم، شیوهٔ صِدق است و عُرف
شِکوه گاهی می‌کُنَم، لٰکِن وِرا اِنکار نه

عرفان وارسته

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.