مرا جز عاشقی راهی دگر نیست

مرا جز عاشقی راهی دگر نیست
که عاشق را به جز خون جگر نیست
جفا کردی که در این دل نشستی
که از این دل دلی دیوانه تر نیست
برایت از جدایی ها نوشتم
نوشتم نامه اما نامه بر نیست
تورا می جویم و دایم به راهم
دل سرگشته ام جز درسفر نیست

خطر کردم به راه من خطر کن
که راه رفته راهی بی خطر نیست
دل شوریده ام شوریده تر کن
که دلداری زتو شوریده تر نیست
به امیدی که کی از در درآیی
تو می آیی و جز چشمم به در نیست
چو هردم زین چمن بوی گل آید
به شبنم هدیه ای جز چشم تر نیست.

سید محمد علی وکیلی شهربابکی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.