می‌شکنم کنار تو،

می‌شکنم کنار تو،
تیز نمی‌شوم ولی…
قلبِ مچاله‌ی مرا
می‌شکنی به سادگی.

این‌همه درد را مگر
طاقت و تابم می‌شود؟
رنده به روح من زدی،
دعوی عشقت می‌شود؟

این جانِ خسته‌ی مرا،
خسته ز جانت کرده‌ای؛
زَجه و نفرین مرا
توشه‌ی راهت کرده‌ای.

شاید که روزی بشکند
عهدی که با تو بسته‌ام،
دور شوم ز چشم تو
حامیِ خویشتن شوم.


محمد علی شیردل

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.