دلا تا کی در این احوال مستی!

دلا تا کی در این احوال مستی!
سر و جان می دهی از کف زهستی!
بیا تا بگذریم از ساحل عشق!
که غرقت می کند این می پرستی!
زمانه آمد و رفت و هنوزم!
تو در خواب و خیال خود نشستی!
زمانی دم زدی از عشق امّا!
فراموشت شد آن عهدی که بستی!

هوس در سینه و دل در خیال است!
فریب خویشتن دادی و جستی!
دگر با تو نگویم هیچ رازی!
که آسان عهد و پیمانت شکستی!
مرا تنها گذار و بگذر از خویش!
که بنیان مرا از هم گسستی.

صاحب قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.