از ترسِ چاهِ پیش رو، در چاله ی حسرت نمان

از ترسِ چاهِ پیش رو، در چاله ی حسرت نمان
راهی که باید رفت را، معنای عمرِ خود بدان

جایی که هستی را ببین، بن بستِ خواب است و سراب
در شاهراه زندگی، سوی مسیری نو بران

دل خوش نکن بر کهنگی، بر آنچه بود و آنچه هست
تصویرِ فردا را ببین، تعبیرِ رویا را بخوان

فرصت فقط یک لحظه و حسرت تمام زندگی ست
از دست آسان میرود با غفلتی گنجِ زمان

تا زنده ای بیدار شو از برزخِ سنگین خواب
کابوس بی پایانِ شب، عجز تن است و زجرِ جان

دردت نه از بیگانه ها، کز دشمنانِ خانگی ست
از بندِ این هم خانه ها، مهرِ دلت را وارهان

آری بسی شبها گذشت و بر نیامد آفتاب
خورشید خود باش و سپس، بشکن طلسمِ داستان


محمد رضا شایان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.