در تب و تاب چشمانت

در تب و تاب چشمانت
آتش عشقی افروخته شد
که خاکستر نمی‌شود هرگز.

با هر نفس که در سینه حبس می‌کنی
جهانی نو متولد می‌شود
پر از پروانه‌های رنگین و بی‌قرار.

و من در این بی‌قراری
گم‌شده در هزارتوی آغوشت
خانه‌ام را پیدا کرده‌ام.

صدای خنده‌ات
موسیقی ابدی قلب من است
که در هر تپش
نام تو را زمزمه می‌کند.

تو آمدی
و واژه‌ها شرمنده شدند از بیان
شوریدگی این همه عشق.

حالا منم و
یک دنیا بی‌تابی
در انتظار طلوع دوباره‌ی چشمانت.


سیده زهرا حسینی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.