در حضورِ تو،

در حضورِ تو،
زمان واژه‌اش را
فرو ریخت.

دلم موجی‌ست
در نگاهِ تو،
جهان در پرواز.

نسیم گیسویت
عطر یاسِ نهفته
در نبض شب .

تو لب می گشایی،
جهان عاشق می‌شود،
شکوفه در باغ می نشیند .

نگاهت شعله‌ای‌ست،
در نیستاکِ وجود.

نفس‌هایت ارتعاشی‌ست
هستی ساز.

تو آوای عشق،
در لابه‌لای سکوتِ حضور.

بمان،
نقطه‌ی صفرِ آغوش.

شیوا فدائی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.