ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کارِ دلِ ما با نخ و سوزن شدنی نیست
این زخمِ کهن قابلِ بخیه زدنی نیست
این زخمِ چنان رفته به اعماق که دیگر
با هیچ طریقی به سطوح آمدنی نیست
خورشید به هنگامِ طلوع از سرِ کوهی
گوید که تماشایِ جهان جز محنی نیست
از لاله بپرسید که دلدادهی دشت است
هر داغ به دل مَحرمِ دشت و دَمنی نیست
چون موسمِ گل آینهی فصلِ خزان است
گلچهرهی هر غنچه به غیر از کفنی نیست
ما تک تکِمان صبرِ خزاندیده درختیم
در بیشهی ما غیرِ صبوری سخنی نیست
فرهاد که عمری همه جان کَند سرانجام
نامی که از او ماند به جز کوهکنی نیست
تنهایی و کردار خود آغازِ سفر بود
بودا به یقین همسفرِ کرگدنی نیست
آرش آزرم