ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
عشق گاهی ظاهر و گاهی نهان در عمق جان است
لحظه ای آتش، دمی خاکستر آتشفشان است
ابتدایش مملو از شور و شرر، پر التهاب و
انتهایش پاکبازی، فارغ از حدس و گمان است
لحظه های بیقراری، تاب آوردن، تب عشق
ساحل آرامش طوفان و آشوب و فغان است
نیست عیب از تو اگر هستی اسیر و مبتلایش
چون که این خونخوار، عمری گرگ جان مردمان است
هرکه این شعله نصیبش شد شود خاکستر آخر
سوختن در عشق و مستی، آخر این داستان است
هرکسی که داغ دارد، زخم دارد در دل خود
قطره قطره روی گونه اشکهای او روان است
می برد تا اوج او را ، بی خبر از پرتگاهش
آه از عشقی که در آن سهم هر دل، امتحان است
باختم دل را ندانستم چه بود این عشق آخر
هم بهشت و هم جهنم، شوق و دردی توامان است
نیست عیب از تو اگر گشتی اسیر و مبتلایش
این سراب تشنگی، بازیگر کل جهان است
میکشاند بیگمانت تا فراسوی حقیقت
مثل"افسونگر"ی که در هوایت شعرخوان است
پریناز رحیمی