مینوازی دنگ و دنگ ،

مینوازی دنگ و دنگ ،
بر سیاه و بر سپبد
بر سفید و تیره های جنگلِ عشق و امید
در مقام دکترا ،
با همه بی ادعا،
خاکی و خاکی تر از تو کَس ندید
صورتت ساده ،بدون رنگها

ساده و بی رنگ و بی کبرو ریا
خواهر خوبی که ساعی گشته ایی
بر حیای باطنت آغشته ایی
تو به دور از کبر و از روو کم کنی
صبر ها را پیشه ی خود میکنی
در خیابان شهروندی بی لقب
دور، از هر تاب و تب
عالِمه ،پُر ، مهربان و بی حسد
دور ،از خودخواهی و افکار بد

نازنینی،مثل اسمت،دُخت نازِ اقدسی
مهربان و خاکی و درد آشنا با هرکسی

دکترای مهر داری در قبال این و آن
مهربان فرقی نداری در نظر با دیگران
فرق تو انسانیتهای به دور از کبر و آز
در دعای مادرم بودی میان هر نماز
بر زمین برفیِ سازت عجب سُر میخوری
باصدای سوپرانو غم را ز دلها میبری
نازنین جان خواهر بی منت و صدیقه ام
صد مَنِش در سادگی ها ی نگاهت دیده ام
مثل قلب مادرت دریا دلی
آرزو دارم برایت حل شود هر مشکلی
در توکل بهترینی بهترین در شرح صدر

میسپارم حرفهایت را به شاهنشاه ِماهِ شام قدر
بهترین در مکتب نورِ یقینِ پور تراب

باز هم بر جنگل برفی سازت مهربانانه بتاب

سارا سادات پرشاد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.