آه ای آسمان خوبم

آه ای آسمان خوبم
ببین
که چگونه است که آدمی
در ستاره هایت گم میشود
و اینگونه ترانه ای در ذهنش
بسان برقی در جهش
شروع به درخشیدن میکند
و اینچنین بودند ستاره ها در چرخش
که در نهیبی به خود گفتم
نگاه کن ، تنفس کن
و باش در نگاهی به ژرفای درون
شاید فهم جدیدی باز شود از قصه زندگانی
که باشد ثبت دیگری در دفتر جدیدمان
از دل و ذهن و جسم آدمی
تا آرزو و عشق و غذای انسانی
از نیازهایش
از تمناهایش
از تنعماتش
و از این دنیایش
که در چرخش این خاک گردون
ماندگانی نباشیم بسان چکاوکهایی پران
مالامال از دلهای دلهره یی
و باید فکرمان
به چراغهای واقعی زندگی باشد
نه بدنبال چراغی جادویی
که جز هدر دادن زندگی بهایی ندارد
چرا که
احساساتمان
و حقایق روزگارمان
در درک درست دور و اطرافمان
و مردم محله و کوچه و بازارمان
احتیاج به چراغی انسانی دارد
نه چراغی جادویی
چرا که در این بی لطفی روزگار
و در این درهم شکستگی ها
و در غمهای خفته اندرومان در این زمانه
گفتارمان به ستاره ها
باید بدور از توهم و سکون
خلاق و پویا و جامعه ساز باشد
و نیازمان به حس همدلی و رافت و مهربانی

بسان قدم زدن در رودخانه های قلوب انسانی
و رهسپار شدن به سوی سرزمین وجود انسانی
همچون نثار گلهایی زیبا باشد
بر رفع غصه های دلها
که بسان بوسه هایی است بر دلهای آدمی.

احمد رضا رهنمون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.