در عبور جاده ای با سرعت

در عبور جاده ای با سرعت
سرعتی که همتراز نفسهای آدمی بود
که ناگه با مردابی باتلاقی مواجه
اینجا بود که نفسها به شماره افتاد
چگونه توان احساسی را بیان؟
در ایستایی نگاههای اول مان
درک این مرداب باتلاقی چگونه میسر؟
یک لحظه مکث در نگاهی دیگر به امتداد افق
باور کنید

در این سوخته شدن ها با گِلهای آمیخته با لجن
میسور نیست از روندگانی درمانده
نگاهی اندیشه وار را
چرا که در فروافتادن انسان
همراه دست وپا زدن های او
کجاست دیگر لحظاتی با نگاهی محرک زا
میخواست تلاشگری موثر باشد
معنا و مفهوم را در درکی تازه بیان کند
میخواست پژوهش هایش دادگری از واخواهی ها باشد
تا باشد که بسان او از امروزیان
خط مشی فرداییان را ترسیم گر باشند
سئوالش در این
که چگونه میتوان همچون قابی باشیم
که تنها در خود باشیم و نه در غیر خود
که چگونه در کوچه پس کوچه های جامعه گذر
بدون درک استنباطی از معنای حال جامعه
بسان مردگانی مانیم
که در تنگنای خویشتن خویش گرفتارند
کجاست آن گوشه ای از ذهن مان
که نه بریده بریده
بل بسان فعالی ممتد
بیاد انسانهای محرک باشیم
نه همانند دوندگانی در رویا
نه در حرکتهای ضد پویایی
نه در پس ماندهای باتلاقی
نه در گمشدگی و گم گشتگی های وجود انسانی
حال چگونه توان در غم روزگاران
غرق شدنها را
در مرداب و باتلاق زمانه چنین نظاره گر بود؟

احمد رضا رهنمون

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد