| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
خسته از تلاش روز
خون جگر
خانه میرسد پدر
برای رفع خستگی ز او
ماه بینظیر مادرم
خنده رو
چای جوش می کند
خسته روپدر
استکان چای داغ نوش میکند
صرف شام خانوادگی
پلک خسته ازپدر
نابریده است
گیس شب کشیده روی خستگی روز
سرمههای زیر چشم تار شب
خواب میکشد به چشم
خسته بود خواب میرود
مادرم پتو کشید بر سرش
گزمه میزند قدم به کوچهها
با صدای قصههای مادرم
بوی گیس مهر مادری مرا به خواب میبرد
سحر که میشود
پدر به کار میرود
رختخواب
بوی خواب میدهد
ابراهیم خلیلیان