ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هستم وناسازگاری می کنی
نیستم، پیوسته زاری می کنی
بی وفا آخربگو فازِ توچیست
بادلم هرلحظه کاری می کنی
یا گِله، یا بیقراری می کنی
گاه نه ، گاهی تو آری می کنی
گاه دلدار رقیبان منی
گاه بامن سازِ یاری می کنی
گاه دل را مثلِ جامی بشکنی
گاه از آن پاسداری می کنی
گاه آتش میزنی بر جان من
گاه قصدِ شرمساری می کنی
رحم کن آخر تو بر من، سنگدل
تابه کِی ناسازگاری می کنی؟
درتو حتّی ذرّه ای انصاف نیست؟
با دِلِ من جنگ داری می کنی؟
پاک گیجم کرده ای آخر بگو
دشمنی؟یاری؟چه کاری می کنی؟
لیلامیر