خیال آن دو چشم مست ، رها نمی کند مرا

خیال آن دو چشم مست ، رها نمی کند مرا
تویی تو معبود دلم ، حمد و ثنا کنم تو را
جز تو نمی بینم دگر ، هرچه که می بینم تویی
جز تو نمی خواهم دگر ، حتی اگر جان نویی
باید به سان تو شوم ، پاک و منزه از بدی
شاید که دریابی مرا ، گاهی به خوابم آمدی
هرگز نمی بینی مرا ، جانم فدایت ای صنم
خواهم که قربانی کنم ، در راه عشقت این تنم
روز و شبم یکسر تویی ، زیبا شگرف دیدنی
تنها تو در گوشم بخوان ، ای جان صدایت ماندنی
با تو چه زیبا میشود ، هر لحظه رویا میشود
بی تو ببارد اشک من ، هر قطره دریا میشود

جواد مهاجرپور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.