حیران شده است دیده من بر جمال دوست

حیران شده است دیده من بر جمال دوست
بسته است راه خواب، سپاه خیال دوست

دانی که گل چگونه گرفته است رنگ و بوی ؟
عکسی فتاده بر رخ وی، از جمــــــال دوست

عمرم بسر رسید و  ولیکن هنوز هم
ماندم به انتظار رخ بی مثال دوست

بگشود دام زلف و نشان داده دانه را
گشتم اسیر دام و گرفتار خال دوست

ناصح مکن نصیحتم از عشق دمبدم
بگشای چشم باطن و بنگر خصال دوست


می خواند فروغی همراه مرغ شب
ما مانده ایم و صبح وصال دوست

سما فروغی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.