پرسه میزد رفتنت را کوچه‌های آشنا

پرسه میزد رفتنت را کوچه‌های آشنا
شهرلرزان زیر پایت ای عبور بی قرار

پاب‌پایِ کوچه‌ها هرسو دویدم در پِی‌اَت
دورباطل میزنم تاانتهای روزگار

غربتم راچون خریده سنگفرش شهرمان
حسرتی بامن نشسته در محلِ انتظار


راه را روشن نموده در مسیر رفتنت
برق چشم مردِعاجز، دوره گردِ سوگوار

موجِ بی‌جان می‌شوم در ساحل ابروی تو
قطره یی افتاده از دریایِ چشمانی خُمار

تو خدای شبنمی یا خالق لبخند گل
لطف تو باران شده بر چترِ سرخِ لاله زار

فال حافظ را گشودم قرعه آمد لَنْ تَرئ
لایِقِ دیدار گل هرگز نگردد چشم خار

هرکجا باشی دعایی گویَمت از عمق جان
شادیت پاینده بادا  ای عزیزِ غمگُسار


محمدرضا حیدری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.