دوان دوان رو به سمت جلو

دوان دوان رو به سمت جلو
به سمت دوست
که در سیر مسیر
اتفاقی حادث
که ورقی رو به عقب در زندگی اش جاری
فکرش در تلاطم
وجودش رو به ترددی بحران زا
که تلاطمها بود بی امان پشت هم
می گفت نگاه کن
موجها چنان بر تنم می کوبند
که این جسم بی مقدار را چه شده
با اینکه در این سیر بازگشت به گذشته
با شمعی روشن در دستانش آمده بود
و چراغ امید در ذهنش روشن
ولی به سختی ها می گفت
تحمل کن
چرا که انسانی سرگشته و حیران
چون آسمان و زمینی بی حاصل ماند
قبول می کنی که این دیگر چگونه زندگی ست
و اینکه موجهای بی رحمی هنوز می کوبند
با اینکه جزء گمنامانیم
قبول میکنی تشنگی های این جسم نحیف را
قبول میکنی استعدادهای بر باد رفته را
اراده های استوار مضمحل شده را
کجاست آن گامهای محکم
که پیام آور روشنی باشد
تا باز یابیم دگر بار جسم نحیف را
بدان صبر و مداومت در کوششهای بی وقفه
حاصلی است در عبور از سرگشتگی ها
با الهام از تعقل و دانایی ها
که دانش و آگاهی از خود و اطراف خود
قفل میکند هر حیرانی را
و قیافه های حیرت زده بی خبری را


احمد رضا رهنمون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.