| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
من منظره ای بودم مَنــوط
منظره ای کنار ِ آه
کنار ِ من هیچ کَس نبود
دلم پنجره می خواست
برای دیده شدن بهانه ای شبیه به دود ِ سیگار میخواست
دلم جاده یا ریل قطار می خواست
کوپه کوپه دلتنگی با هیاهو رد می شد از من ای کاش
و من دَست تِکان می دادم برای مسافر بی بدرقه ای که تنهاست
دلم پر از درد بود
کوه میخواست
تا چشم کار میکرد صحرا بود
قَلَنـدر میخواست
شبیه به غروب دلگیــر ِ دریا
من دلم فقط ناخدا کم داشت
کسی را شبیه به خودم ندیدم نه
نهرآبی که خودم را ببینم میخواست
جنگلی وسط ِ قصـر میخواست
نگاه ِ یک پادشاه ِ جنگ طَلب را میخواست
اینکه مرا میدید انگیزه ی صلح می گرفت
و فرمان ِ آتش بَس می داد
منظـره ی سرد ِزمستان شاید
بیشتر به من می آید
می نشستم رو به روی خانه ای که دودکش داشت
بوی غذا دلگرمم میکرد
و میدیدم زنی را که روی بند رخت پهن میکرد
و اگر قُرعه اُفتاد به گورستان شدن
به اینکه اَشک بریزند در آغوش ِ من
درس عبرت می شد آرامـش ِ من
با خودم میگفتم ای دل دیوانه نَگَرد
جُز خودت کسی نیسـت
و روی سنگ مزار این شعرم بنویس
خبری نیسـت
آرزو حاجی طاهروردی