آهسته درآغوشِ شب جان می کَنم بی تو

آهسته درآغوشِ شب جان می کَنم بی تو
خون می چِکد از دکمه ی پیراهَنم بی تو

ردِّ تبر درجای جایِ پیکرم پیداست
خو کرده ام باتک‌ تکِ زخمِ تَنَم بی تو

زخمِ زبانت عُقده های کهنه را وا کرد
صدها دَهَن شد زخم های اَلکَنم بی تو

درپشتِ پرچین نگاهم یک جهان درد است
برشادی ام سنگ فلاخن می زنم..بی تو

مستاصل ازسرمایِ جانسوز زمستانم
در زیرِ بارِ توده هایِ بهمنم بی تو

شداندک اندک،خوشه ی اندوه من بسیار
ابرم که تکه تکه ازباریدنم بی تو

رفتی و با رویایِ شیرین تو همخوابم
ازنطفه ی غم ،صدجنین آبستنم بی تو


قصه بکند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.