شاعرم با جوهری آلوده؛

شاعرم با جوهری آلوده؛
عاشقی ناچار و دست کوتاهم.
گمشده در تخت سخت خانه،
آتشی روی برگ کوباعم
صادقم بی امید از رقصیدن
من نیز خواب ابد میخواهم.
شکسته ام بی صدا و فریاد
همیشه در بیراهه میمانم.

ناشناخته و غریبم همچون
کتابی، با خطی از فرداروز؛
منتظر برای یک خواننده،
درجهانی بیخبر از دیروز
بی امید از دنیای فردا ام،
قاتل آرزو های هرروز.
سوگوار مرگ پیروز ها ام؛
دوست دارم که بمیرم امروز

توو سرم عکس تو میرقصه،
با ندا از عمق یک تاریکی
دست های من پر از کمبودند؛
موقعی که پیش من خوابیدی.
بودن تو عالمی دارد و تو،
هرچه فکر بد است را تاریدی.
چشم میبندم و میبینم؛
همچو یک ابر بهار باریدی

با خاطرات تلخ و بد تاریخم؛
دود میکنم هرچه تنباکوست.
هرچه حسرت هست یکجا میخورم،
دروغه درمان درد در داروست
هر صبح میخوابم تا خود شب،
دست و پا میزنم در این کابوس
مسیر دنیا رو به گرمای شر؛
من اما یک شاعر سرمادوست

آرین کارمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.