حس من بگو به من

حس من
بگو به من
این حس درونی را
حس میکنی طپشهای دل را
چگونه حس میکنی جامعه را؟
حس میکنی نغمه های ناله خیز جامعه را
حس آنانی که از جان مایه گذاشتند
آن ستاره گانی که از بطن سختیها گذشتند
و از مردمانی که به فغان آمده اند
در واکاویهای درونی شان
بگو از احساس دردشان
براستی باورمان باید
که وقتی زندگی شروع شد
سروده های شعری مان هم آغاز شد
شعرمان بیان سفری است
به رگ و ریشه های آدمی
که در این سفر شعری مان
آنچه نمایان است
خوبی و تعهد و دوستیها ست
و هم بیان آزادی و آزادیخواهی هاست
و هم بیانی است از عشق
و بیانی از یادگاریهای بر جای مانده
ازگلهای شقایق باقیمانده
از عشقهای چیده شده
و شعرمان باید
بیانی از خواسته های زندگی باشد
و هم بیانی باشد از
محبت و صفای دل
عاطفه و یکدلی
صداقت و همدلی در راستی
شعری که تجسم عاشقانه ای است
از گره خوردن شکوفه های عاشقی
در بهاری با طراوتی رنگارنگ
شعری که با کلمات آتشین خود
آدمی را به عمق دل فرو برده
که آنگاه بیانی است دیگر
از خوشی ها و رنجهای آدمی
که خود نمونه بارزی است
از پیوند بین شعر و انسان
نوعی چینش تحقیقی را خواهد
در رهسپار ی به عمق ادب در معرفت انسانی
و چنین نمایان شد آن ستاره های انسانی
بر آمده از دل اشعار انسان ساز انسانی
و در سیر این نغمه
بایدسفری هم باشد به عمق سیر وجود
که یادگاری است باقی و هم جاودانی
از انسانیت انسان ساز ما انسانها


احمد رضا رهنمون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.