دو تا دیوان بدهکاره...

چشات سرمشق انشای کمان ابروی زیبارو
و من محو تماشای کمان ابروی زیبارو

تو راه امن ابروهات خودم از عمد گم میشم
به دار قالی موهات دلم در بند گم میشم

به نیل طاق ابروهات دل صندوقچه ها گیره
نگاه عاصی چشمات منو از آاااب می گیره


نگاهت قند میپاشه، به شورانگیز افکارم
عجب طعم گسی ای وای، و من در حال اقرارم

دو تا چشم فریبنده و یک لبخند رویایی
یدونش هم زیادی بود، عجب اسراف زیبایی

به عطر خوب آغوشت، به اون لبخند همواره
نه من، که حضرت حافظ، دو تا دیوان بدهکاره

دو تا دیوان بدهکاره...

دو تا دیوان بدهکاره...

حمیدرضا سهیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.